پيامهاي ارسالي
+
*خوش به حالت که مادري همچو زهرا (س) داري آن دقايق آخري که سرت را به زانو گرفت وتو صداي با اخا ادرک اخايت را ازفرط خوشحالي سردادي ودشمن فکر ميکرد که فريادت از سر نا چاريست ....يا کاشف الکرب عن وجه الحسين اکشف کربنا بحق اخيک الحسين!*
عاشق خدا باش
93/6/3
+
*گويند:راه من وتو از کربلا ميگذرد...پس بيا وکمي هم به نقشه جغرافيايي دلت بنگر*
عاشق خدا باش
93/6/3
+
*فرزند عزيزم<br>آن زمان که مرا پير و از کارافتاده يافتي<br>اگرهنگام غذا خوردن ،لباس هايم را کثيف کردم و يا نتوانستم لباسهايم را بپوشم اگرصحبت هايم تکراري و خسته کننده است<br>صبور باش ودرکم کن<br>زماني که مي گويم ديگر نمي خواهم زنده بمانم و مي خواهم بميرم ، عصباني نشو ... روزي خود مي فهمي<br>ازاينکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته وعصباني نشو<br>ياريم کن ، همانگونه که من ياريت کردم<br>فرزند دلبندم ، دوستت دارم*<br>
راه كمال
92/11/18
+
*چقدر بداست که در مقابل خيلي از عنوان ها انسان فقط شرمنده باشد
چقدر سخت است کسي را فدايي خود دانستن
چقدر سخت است در چشمانشان نگاه کردن
چقدر سخت است فراموش نکردنشان
چقدر سخت است مثل آنها بودن
چقدر سخت است ............................
با بغض نمي توان حرف زد.
الهي هيچ مسافري از رفيقاش جا نمونه
الهي هيچ غريبه اي توي غربت جا نمونه
الهي شهيد شيد
*
گروه جرقه ايراني
91/11/18
+
... و شب ،تنها ،تاريك ،بي رنگ ،باد سردي مي وزد ،به ماه نگاهي مي اندازم ،بي اختيار دلم برايت تنگ مي شود بغض گلويم را مي فشارد ،مي لرزم سرم را زير مي اندازم، خجالت كشيده ام...<br>شب انگار موعد ديدار توست و تازه مي فهمم تفسير انكه فرمودي قم الليل الا قليلا ...<br>خدايا خسته ام ،بي تابم ،در دلم اشوب است ،دلم تنگ تر مي شود چشمانم خيس مي شود ،هق هقي مي كنم ،<br>*خدايا بگو باران ببارد*<br>
0098
91/4/17
+
*هر کس بايد به فکر خود باشد و راهي براي ارتباط با حضرت حجت (عج) و فَرَج شخصي خود پيدا کند، خواه ظهور و فرج آن حضرت دور باشد، يا نزديک! [در محضر بهجت:2/133]<br>امام (عج) در هر کجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤن جزير? خضراء است؛ هر جا باشد، حضرت در آن جا پا مي گذارد. [در محضر بهجت:2/179]<br>قلبها از ايمان و نور معرفت خشکيده است. قلب آباد به ايمان و ياد خدا پيدا کنيد، تا* ...<br>
0098
91/4/17
+
* اتل متل يه دختر
دردونه باباش بود
هرجا که بابا ميرفت
دخترش هم باهاش بود
اون عاشق بابا بود
بابا عاشق اون بود
به گفته رفيقاش
بابا چه مهربون بود
*
0098
91/4/17
+
*قاصدک برايم خبر آورد که تو در راهي...
سال ها و روز ها و هفته هاست که مي گذرد...
روزها گذشتند و نه خبري از قاصدک شد و نه خبري از تو...
و من هم چنان مانده ام اندر خم يک کوچه که يک روز بيايي و ياس هاي دنيا را زيرقدومت پر پر کنم...
ياس هاي خانه هم ديگر خشکيدند...
ديگر نه خبري از قاصدک دارم و نه از ياس هاي حياط و نه از تو...
اللهم عجل لوليک الفرج...
*
0098
91/4/17