شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ تازه بهمون خبر داده بودن، غير من و بابام کسي نمي دونست.<br> دمِ قنادي، بابام به راننده گفت: بي زحمت نگه داريد يه جعبه شيريني بگيرم.<br> راننده پرسيد: شريني چي؟<br> - دامادي پسرمه<br> - مبارکه!<br> ...<br> بابام رفت شريني بگيره، نتونستم بغضمو نگه دارم، گريه م گرفت.<br> راننده گفت: دامادي داداشته، بايد خوشحال باشي! چرا گريه مي کني؟<br> گفتم: داداشم شهيد شده!<br>
*هور*
90/12/27
×رزسفيد×
خيلي زيبا بود.....
*فانوس
يعني همون که خونديش!داداشش شهيد شده بود!
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله تير ماه
vertical_align_top