سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کربلایی


با رحلت پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله، جریان نفاق قدرت یافت و با استفاده از اوضاعِ آشفته سیاسى و اجتماعى توانست خلافت را از جایگاه حقیقى خود خارج سازد و اهل‏بیت علیهم السلام را مهجور نماید. مهجور شدن اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله منجر به مهجوریت قرآن کریم شد. و هر چه از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله گذشت به این دو یادگار پیامبر صلى الله علیه و آله بیشتر ظلم شد، تا کار به جایى رسید که در 61 هجرى فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله را در کربلا مظلومانه به شهادت رساندند.
ما معتقدیم حادثه خونین عاشورا یکى از پیامدهاى تلخ سقیفه بنى‏ساعده است. اگر حق على علیه السلام غصب نمى‏گردید هرگز بنى‏امیّه قدرت نمى‏یافتند و هیچ یک از جنایت‏ها و بدعت‏هایى که تا سال 61 هجرى پدید آمد به‏وجود نمى‏آمد و امام حسین علیه السلام و یارانش به شهادت نمى‏رسیدند.
مهیار دیلمى مى‏گوید:
          فَیَوْمُ السَّقیفَةِ یَابْنَ النَّبِىّ             طَرَّقَ یَوْمُکَ فى‏ کَرْبَلا «2»
یعنى اى زاده مصطفى این روز سقیفه بود که راه کربلا را هموار کرد. و در شعر بعدى مى‏گوید: از آنجا که حقّ على و فاطمه زیر پا نهاده شد تو را کشتند ...
انحرافات فرهنگى و اجتماعى از آنجا آغاز شد که على علیه السلام، مفسّر و مبیّن قرآن کریم از امامت و رهبرى کنار گذاشته شد و کسانى زمامدارى جامعه نوبنیاد اسلامى را به‏عهده‏ گرفتند که به هیچ وجه شایستگى آن امر را نداشتند.


[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 2:0 عصر ] [ کربلایی ] [ نظر ]


حضرت سیّدالشهدا، حسین بن على علیه السلام، نوه دخترى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و امام سوم شیعیان است. مادرش فاطمه زهرا علیها السلام است که او را در روز سوّم شعبان سال سوم و به روایتى سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرى در مدینه منوّره به دنیا آورد. هنگامى که نوزاد را نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بردند، از دیدارش شادمان گردید و در گوش راست وى اذان و در گوش چپ او اقامه گفت. «1»
برخى روایت‏هاى مربوط به نامگذارى آن حضرت حاکى از آن است که نام حسین را جبرئیل از سوى خداوند آورد. «2»
روز هفتم نوزاد، آیین عقیقه به جاى آورده قوچى را سر بریدند؛ و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به دخترش فرمود که براى حسین نیز- همانند حسن- به وزن موى سرش نقره صدقه دهد. «3»
امام حسین با برادرش امام حسن علیهما السلام تفاوت سنّى اندکى داشت. «4» از همین رو خاطره‏ها و سخنان به جاى مانده از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درباره هر دو برادر یکى است. در روایتى از ایشان چنین نقل شده است: «هر کس حسن و حسین را دوست بدارد، من او را دوست مى‏دارم و هر که را من دوست بدارم، خداوند دوستش مى‏دارد و هر کس را خداى دوستش بدارد، به بهشت مى‏برد؛ و هر کس آن دو را دشمن بدارد، من او را دشمن مى‏دارم و هر که را من دشمن بدارم خدایش دشمن مى‏دارد و خداوند هر کس را دشمن بدارد، به جهنّم مى‏برد.» «5»
                       
آن حضرت در جاى دیگر فرموده است: «این دو فرزندم، دو دسته گل من از این دنیایند.» «1»
محمد بن عبداللَّه به نقل از ابن ابى نُعم گوید: نزد پسر عمر بودم که مردى آمد و از او درباره حکم خون پشه سؤال کرد. او پرسید: اهل کجایى؟ گفت: اهل عراق. گفت: [این‏] مرد را ببینید که از من درباره خون پشه مى‏پرسد؛ و حال آن که پسر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را کشته‏اند! من از آن حضرت شنیدم که فرمود: این دو (حسن و حسین) دسته گل‏هاى من از این دنیایند
(پژوهشى پیرامون شهداى کربلا، ص: 36)


[ سه شنبه 90/8/17 ] [ 7:30 عصر ] [ کربلایی ] [ نظر ]


امام‏حسین (ع) دعاى عرفه را با ستایش و توصیف خداى یگانه آغاز مى‏کند واین فراز از دعا را با جمله «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شى‏ء وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ اللَّطیفُ الْخَبیرُ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدیرٌ» 
 به پایان مى‏برد. و براى اثبات قدرت خداى تعالى به خلقت انسان اشاره مى‏کند و عرض مى‏نماید:
خدایا! من به (شهود جمال) تو مشتاق و به یکتایى‏ات گواه و به ربوبیت تو معترفم و مى‏دانم تو پروردگار من هستى و بازگشت من به سوى تو است. تو مرا از نیستى به هستى آوردى (و از عدم به عرصه وجود کشاندى) و مرا از خاک خلق کردى. سپس در صلب پدرانم جاى دادى و از حوادث زمان و موانع روزگار (که مانع وجودم بودند) مرا محفوظ داشتى تا آنکه پى در پى از یکایک پشت پدرانم به رحم مادران انتقال یافتم در آنجا نسبت به من رأفت و مهربانى داشتى ... و در گهواره که کودکى ناتوان بودم مرا (از هر آسیب و خطر) نگه داشتى و از شیر مادر غذایى گوارا روزى‏ام کردى و دل‏هاى دایگان را به من مهربان ساختى، مادران پرمحبت را براى محافظتم از آسیب جنّ و شیطان برگماشتى. و از عیب و نقصان خلقت مرا پیراستى؛                       
بسى بلند مرتبه خداى مهربانى، آنگاه که زبانم به سخن گشودى و نعمت بى حدّ خود را بر من تمام کردى، و در هر سال پرورش مرا افزون ساختى تا خلقت من کمال یافت و قواى جانم به حدّ اعتدال رسید، پس حجّت (قوّه عقل) را بر من الزام نمودى و معرفت خود را به قلب من الهام فرمودى ...
و در فراز پایانى عرض مى‏کند:
حمد و سپاس مخصوص خدایى است که فرزند ندارد تا وارث او باشد، و شریکى در مُلک و سلطنت ندارد تا در ابداع و اختراعش کسى مخالفت و ضدّیت کند، و قدرت کامله‏اش در صنع و ابداع محتاج به معاونت کسى نیست تا او را یارى دهد. پس او منزّه از شرک و شریک است که اگر جزء او خدایانى بودند نظم آسمان و زمین از بین مى‏رفت و از هم گسیخته مى‏شد ....


[ یکشنبه 90/8/15 ] [ 3:55 عصر ] [ کربلایی ] [ نظر ]

چرا امام حسین علیه السلام در مدینه نماند؟
چرا امام حسین علیه السلام مدینه منوره را ترک گفت و خروج از آن شهر را برگزید؟ آیا با وجود شمار فراوان بنى‏هاشم و صحابه از مهاجران و انصار و تابعان بسیارى که در این شهر بودند، بازهم در آن شهر امنیت نداشت؟
آیا با وجود برخوردارى امام از قداستى خاص، منزلتى والا و جایگاهى بلند در قلب‏هاى مردم مدینه، بازهم در آن شهر کسى بود که به خود جرأت دهد و علیه آن حضرت اقدام به رویارویى نظامى کند؟
آیا امکان ترور امام علیه السلام در مدینه وجود داشت؟!
آیا خروج در حال ترس و نگرانى حضرت از بیم تحقق این امر درباره وجود شریف خود و یاران و اصحاب برگزیده‏اش بود؟
یا آن که امام علیه السلام در پس همه این‏ها چیز دیگرى را جست و جو مى‏کرد؟
بر آگاهان پوشیده نیست که احتمال وقوع درگیرى نظامى در مدینه، میان امام و یارانش از سویى و نیروى حکومت اموى از سوى دیگر، به سبب حماقت یزید بن معاویه بسیار زیاد بود. نمونه بارز رفتار یزید، دستورهاى سختگیرانه وى به والى وقت مدینه، ولید بن عتبه، مبنى بر قتل امام حسین در صورت خودارى از بیعت، به ویژه در نامه اخیرش بود. والى مدینه پس از دیدار با امام و خوددارى آن حضرت از بیعت، به‏                    
یزید نوشت: «او نه فرمانبردارى از ما را وظیفه خود مى‏داند و نه بیعت با ما را» «1»؛ و یزید از سخن او به شدت خشمگین شد- وى هرگاه خشمگین مى‏شد چشمانش بر مى‏گشت و لوچ مى‏شد- و خطاب به او چنین نوشت: «از عبدالله، یزید،- امیرالمؤمنین به ولید بن عتبه. اما بعد، چون این نامه به تو رسید، براى تأکید یک بار دیگر از مردم مدینه بیعت بگیر؛ و عبدالله بن زبیر را واگذار که مادامى که زنده باشد، هرگز از چنگ ما رهایى نیابد.
سر حسین بن على باید با پاسخ این نامه همراه باشد. اگر چنین کنى به تو مهترى مى‏بخشم و نزد من جایزه‏اى بزرگ و دولت و نعمت فراوان دارى، والسلام»
بر فرض این که والى مدینه، ولید بن عتبه- فرمان یزید را درباره قتل امام علیه السلام اجرا نمى‏کرد- تاریخ نقل مى‏کند که پس از دریافت نامه یزید گفت: نه به خدا سوگند، خدا نکند که من قاتل حسین بن على باشم. اگر یزید همه دنیا را یکجا به من بدهد، پسر دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را نخواهم کشت-  امویان دیگرى امثال مروان بن حکم و امثال او بودند که این فرمان را اجرا کنند. بهترین گواه آن درگیرى مسلحانه‏اى است که نزدیک بود میان امویان به فرماندهى مروان بن حکم و بنى‏هاشم، در روز دفن امام حسن علیه السلام روى دهد.
اما تأمل در این موضوع نشان مى‏دهد که اموى‏ها به جاى آن که امام حسین علیه السلام را با شیوه‏اى پیچیده ترور کنند و بعد به خود چهره‏اى بى‏گناه بگیرند، رویارویى نظامى را انتخاب نمى‏کردند. زیرا در صورت ترور امام مى‏توانستند خود را خونخواه وى قلمداد کنند و بدین وسیله در دل مردم جا باز کرده آنان را به سوى خود متمایل سازند.
میان اموى‏ها کسانى اهل هوش و نقشه و تدبیر بودند و کسانى هم نادان و نابخرد و گمراه. بدون شک هوشمندانشان- بر طبق روش معاویه در رها شدن از دشمنانش- روش ترور امام را بر روش رویارویى مسلحانه آشکار ترجیح مى‏دادند.                       
از آن‏جاکه احتمال ترور بسیار زیاد بود، امام حسین علیه السلام با یک محاسبه واقع‏بینانه براى اجتناب از تحقق این نقشه، به لحاظ زمانى از رویدادها پیشى جست و از مدینه بیرون رفت.
گواه این که یزید قصد داشت امام حسین علیه السلام را به شکلى مبهم و پیچیده یا آشکار به قتل برساند، نامه‏هایى است که براى ولید بن عتبه فرستاده است. گرچه دلایل تاریخى دیگرى نیز در این باره وجود دارد مثل آنچه در نامه ابن عباس خطاب به یزید آمده است:
فراموش نمى‏کنم که تو حسین بن على را از حرم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تا حرم خداوند تعقیب کردى و مردانى را به کمین ترورش گذاشتى، آن‏گاه او را از حرم خداوند به کوفه کوچاندى تا از آن‏جا با حالت ترس و نگرانى بیرون آمد، در حالى که چه در گذشته و چه حال، او عزیزترین ساکنان سرزمین بطحا بوده است. چنانچه در حرمین مى‏ماند و آهنگ پیکار تو را مى‏کرد. بیش از همه فرمان او را مى‏بردند. اما او خوش نداشت که حرمت حرم خدا و حرم رسول خدا را بشکند. «1»
از این بخش نامه ابن عباس چنین بر مى‏آید که یزید تلاش داشت امام علیه السلام را در مدینه یا مکّه مکرمه ترور کند.
براى پیشى گرفتن از حوادث احتمالى، امام حسین علیه السلام با کاروان خویش از مدینه بیرون آمد، زیرا حرم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى پسر دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم جایگاهى امن به شمار نمى‏رفت.
این درست است که امام از بیم آن که مبادا آن حضرت را ترور کنند و حرمت حرم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را با قتل ناگهانى او یا در یک رویارویى مسلحانه با وى بشکنند، از مدینه بیرون آمد. ولى در کنه قضیه این نیز درست است که این ترس در چارچوب ترسى بزرگ‏تر قرار داشت و آن در نطفه خفه‏شدن قیام حضرت در مدینه، آن هم در شرایط زمانى و مکانى و در صحنه‏اى ساختگى که امویان خود آن را تهیه و اجرا مى‏کردند، بود.
اینان مى‏توانستند که از قتل امام حسین علیه السلام به نفع خودشان بهره‏بردارى تبلیغاتى کنند؛ و در آن صورت نه تنها فاجعه وارده بر اسلام، همچنان باقى مى‏ماند، بلکه شدت نیز مى‏یافت.
همه اصرار امام علیه السلام بر این بود که قتل وى- که تا هنگام خوددارى از بیعت اجتناب‏ناپذیر بود- در شرایط زمانى و مکانى‏اى که خود انتخاب مى‏کند تحقق یابد، تا دشمن نتواند بر آن سرپوش نهد و یا به نفع خود بهره‏بردارى کند. زیرا در آن صورت هدف‏هایى که امام از شهادت خویش دنبال مى‏کرد؛ و قصد داشت تا وجدان امّت را بیدار کند و در مسیر صحیح مورد نظرش سوق دهد، در نطفه خفه مى‏گردید.
بنابراین خروج ایشان از مکّه و همچنین مدینه، علاوه بر پرهیز از کشته شدن در یکى از این دو شهر و در نتیجه شکسته شدن حرمت حرمین شریفین، در اصل به منظور رهانیدن انقلاب از حلقه‏هاى محاصره امویان و سرپوش گذاشتن بر آن و جلوگیرى از پامال شدن خون وى به وسیله آنان بود.
   با کاروان حسینى(ج‏1)، ص: 322


[ یکشنبه 90/8/8 ] [ 5:57 عصر ] [ کربلایی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
امکانات وب